Saturday, February 2, 2008

به ياد زنده ياد مهندس بازرگان ، معلم خردمندم

ديماه 1383

در دهة 1340 بود كه كتاب « راه طي شدة » مرحوم بازرگان به دستم رسيد . با خواندنش افق تازه اي به رويم بازشد: نگاهي علمي به همه چيز ،‌ از جمله به باورهاي ديني . در تمام موارد زندگي تأكيد زيادي بر علم و اخلاق داشت و جدائي مسلمانان از قرآن را عامل اصليِ دوري شان از علم و نتيجتاٌ عقب ماندگي شان در زندگي مي دانست . از جمله در پاورقي صفحة 108 چاپ چهارم آن كتاب نوشته بود:
« وضع امروز مسلمين و روحانيت نبايد به هيچ وجه ملاك قضاوت ما راجع به نظر اسلام نسبت به علم باشد. همان طور كه ايمان و مخصوصاٌ عمل به اسلام پس از رحلت حضرت رسول ، سير قهقرا اختيار كرده به تدريج مسلمانها از خدا و آخرت اعراض نموده به دنيا و وسائل راحت و رفاه گرائيدند و از باطن و حقيقت به ظواهر و تشريفات ميل نموده از عمل به نظر پرداختند و ظلم و كفر در لباس خلافت و ديانت تسلط يافت، از توجه به علوم و بينائي و تعقل نيز كه در قرآن معني و منظور كلي اعم دارد ، اعراض كرده در قرون اخير در نظريات و اظهارات قدما متوقف شده پس از آن علم را به مطالب ديني و حتي به فقه و اصول منحصر دانستند . سپس دائرة انحصار را يك درجه تنگ تر كرده به طبقه روحانيت اختصاص دادند . وضع عوام كه تشكيل دهندة اُمّت و منظور نظر شريعت است به جائي رسيد كه حتي از فهميدن متن كلام خدا يعني ترجمه و تعليم معاني آيات قرآن بي نياز ( و بلكه غيرمجاز ) شناخته شدند . قرآني كه ذكر للعالمين و براي تمام مردم جهان است و مي فرمايد: و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مُدّكر ( قرآن را براي تذكر آسان كرديم پس آيا توجه كننده و پند گيرنده اي هست ؟) و در آيه ديگر مؤاخذه مي كند كه چرا در قرآن تدبّر نمي نمائيد ( افلا يتدبرون القران) آن وقت چنين كتاب روشن گوياي جداكنندة‌ صريح آساني را به صورت معماي لاينحل و غير قابل فهم جلوه داده ، يگانه علاقه و اصرارشان به طرز قرائت و اداي كلمات بوده است ! مردم حامل قرآن و قاري قرآن اند ولي نمي فهمند چه مي خوانند و خدا از آنها چه مي خواهد.
نه محقق بود، نه دانشمند چارپائي بر او كتابي چند
دست به سوي خدا دراز كرده دعا مي كنيم ولي نمي فهميم چه مي گوئيم و از خدا چه مي خواهيم ! تموجي در هوا ايجاد مي كنيم . در كلام خدا كور وكريم و در بيان خود لال. صم بكم عمي فهم لا يعقلون .
طبيعي است كه وقتي چشم و گوش كار نكرد ، مغز و عقل هم كار نخواهد كرد . با اين وصف توقع پيشرفت و آمرزش هم داريم. انحراف و انحطاط طوري ما را از ادراك و تعقل دور كرده و به جهالت و صورت خو گرفته ايم كه اگر كسي مثلاٌ در نماز ، « ع» عليهم را از مخرج حلق ادا نكند و لا الضالين را در نوك زبان با مَدّ كامل نكشد ، نمازش را باطل مي دانيم ؛ ولي اگر در اين قيام و قعود ها اصلاٌ نفهمد چه مي كند و چه مي گويد و ششدانگ حواسش جاي ديگر باشد ، ايرادي نداريم ! البته نتيجة چنين ديانت و جهالت معلوم است چه مي بايستي باشد.»
خدا رحمتش كند . گو اين كه او آمرزيده است و طلب مغفرت لازم ندارد ولي حقاٌ نمونه و الگوئي بود براي مسلمانان. براي آنها كه مي خواهند به نام يك مسلمان مؤمن ، دستورات خدا را كه در قرآن آمده است اجراكنند و به آنچه خدا وعده كرده است يعني به خير در دنيا و رستگاري در آخرت برسند.
بزرگترين و بارز ترين حُسن بازرگان صداقت و خلوصش بود. او به خودش راست مي گفت به كسان و دوستانش راست مي گفت و به خدايش هم راست مي گفت .
كوشش او در آن كتاب اين بود كه ثابت كند: علماء ، روشنفكران و فلاسفة غرب بعد از سالها تلاش و كنكاش و آزمون و خطا به بعضي از دستورات پيامبران كه براي رفاه ابناء بشر آورده بودند، رسيده اند . از جمله اعلامية جهاني حقوق بشر كه بسياري از كشورهاي متمدن دنيا به قبولش افتخار مي كنند، از موضوعاتي بود كه بازرگان در كتاب « راه طي شده» بررسي نموده و مواد اصليش را با دستورات اسلام بشرح ذيل مقايسه كرده بود و براي من در آن موقع كاملاٌ تازگي داشت .
« از آنجا كه شناسائي حيثيت ذاتي كلية اعضاي خانوادة بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي و عدالت و صلح را در جهان تشكيل مي دهد .
از آنجا كه عدم شناسائي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته . . . از آنجا كه . . .
اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كلية ملل اعلام مي كند تا . . . . .
مادة 1- تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند . همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند ( حضرت امير در فرمان محمدبن ابوبكر چنين مي نويسد : ما مسلمانان ناگزيريم كه به هرچه غير از آزادي و مساوات است پشت پا بزنيم و همگان را با همه همسر و هم وزن بدانيم – از ترجمة جواد فاضل)
مادة 2- هركس مي تواند بدون هيچ گونه تمايز مخصوصاٌ از حيث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، . . . از تمام حقوق و كلية آزادي هائي كه در اعلامية حاضر ذكر شده است بهره مند گردد. به علاوه هيچ تبعيضي به عمل نخواهد آمد كه . . . .( يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلنا كم شعوباٌ و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم )
مادة 3- هركس حق زندگي ، آزادي و امنيت شخصي دارد .
مادة 5- احدي را نمي توان تحت شكنجه يا مجازات يا رفتاري قرار داد كه ظالمانه و يا بر خلاف انسانيت و شؤن بشري يا موهن باشد .( قرآن خيلي جلوتر رفته مي فرمايد : و لا يجرمنكم شنان قوم علي ان لا تعدلوا اعدلو هو اقرب للتقوي و لا تنسوا الفضل بينكم. . . مبادا دشمني با مردم شما را وادار به جرم و اعراض از عدالت بنمايد . عدالت كنيد كه به تقوي نزديكتر است . و فضل و نيكوئي بين يكديگر را فراموش ننمائيد . . . )
مادة 7- همه در برابر قانون مساوي هستند و حق دارند بدون تبعيض و بالسويه از حمايت قانون برخوردار شوند .( حضرت امير در نامة فرماندار حجاز چنين دستور مي دهد : آن چنان كه سزاوار است دامن بر كمر زن و حقايق دين را بيان كن و اصول برابري و مساوات را كه سرلوحة قانون اسلام است در خاطر عموم بنشان – از ترجمة جواد فاضل )
مادة 12- احدي در زندگي خصوصي ، امور خانوادگي ، اقامتگاه يا مكاتبات خود نبايد مورد مداخله هاي خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نبايد مورد حمله قرار گيرد . . . ( فقه اسلامي هم همين حرمت را قائل است )
مادة 18- هركس حق دارد كه از آزادي فكر ، وجدان و مذهب بهره مند شود ( قرآن با آن كه آورندة مذهب است ، آزادي آن را اعلام كرده مي فرمايد : لا اكراه في الدين . . . در دين اكراه و اجبار نيست )
مادة 21- . . . اساس و منشاء قدرت حكومت ،‌ارادة مردم است . . . ( اديان نيز كه كوچكترين حق تسلط و تجاوز به مردم و تصرف در اموال و حقوق را به كسي نداده اند و بندگي وتواضع و اطاعت را برا ي احدي جز خدا قائل نيستند ، نمي توانند با هيچ گونه حكومتي كه تحميلي و بر خلاف رضاي مردم و توأم با عنف و جور باشد موافقت نمايند و اجازة ‌تملق و تمنا در برابر هيچ مقامي جز خدا بدهند . چنان كه مي دانيم مذهب تشيع از ابتدا حتي زير بار خلافت نرفته و در غياب امام انتخاب و اختيار پيشوا را كه بايد اعدل و اعلم و اتقاي ناس و داراي صلاحيت و شرائط لازم باشد، به عهدة خود مردم گذارده است و او را صاحب حق امر و نهي مي شناسد)
مادة 22- هركس به عنوان عضو اجتماع حق امنيت اجتماعي دارد . . . (در اسلام نه تنها جان و مال و ناموس و مذهب مسلمان ها محفوظ و محترم است بلكه اهل كتاب نيز كه قبول حدود و ماليات هاي مقرر را بنمايند ، از اين بابت ها در حمايت محكم شرع مي باشند )
مادة 29- . . . هر كس در اجراي حقوق و استفاده از آزادي هاي خود فقط تابع محدوديت هائي است كه به وسيلة قانون منحصراٌ به منظور تأمين شناسائي و مراعات حقوق و آزادي هاي ديگران و براي رعايت مقتضيات صحيح اخلاقي و نظم عمومي . . . وضع گرديده است .( اين همان اصل لا ضرر و لا ضرار فقه اسلامي است)
مطالعة كتاب « راه طي شده » و بعداٌ آشنائيِ به قرآن و پيروي از دستوراتش براي تدبّر و تعقّل در آيات، مرا به اينجا رساند كه هر مشكلي را چه كوچك چه بزرگ با تعمق وتفكر مورد مطالعه قرار دهم و دور از احساسات ، راه حل عقلائي برايش پيدا نمايم . و مآلا به اين نتيجه رسيده ام ، همان طور كه طبيب حاذق براي معالجه بيمار، قبل از تجويز هر دستور و داروئي ، با آ‍زمايشات عديده به دنبال يافتن نوع بيماري و علت آن مي رود، تا با چشم باز بداند كه چه مي كند . ما هم براي رفع مشكلات و مسائل شخصي و يا براي نجات جامعه مان از عقب ماندگي هاي سنواتي نبايد از درك اين حقيقت غافل باشيم و بدون مطالعة دقيق و شناخت كامل، نسخه اي به پيچيم و انتظار معجزه داشته باشيم .
در طول بيش از چهل سال اُنس با قرآن و سالها حضور فعالانه در امور سياسي به منظور نجات از جهل، نجات از ظلم و نجات از فقر ، هميشه بدنبال درك حقايق زندگي در تلاش بوده ام . از جمله اينكه بفهمم چرا ما مردم ايران عقب مانده ايم . به نتايجي رسيدم كه در كتاب ” چرا عقب مانده ايم “ توصيح داده ام .
به موضوع ديگري كه در اين مدت واقف شدم اينكه يقيناً قرآن بهترين راه زندگي فردي و اجتماعي انسانها، يعني راهي طبيعي هم آهنگ با راه مسالمت آميز زندگيِ ساير مخلوقات را در اختيار تمام ابناء بشر قرار داده. تنها وظيفة ما انسانها پيدا كردن و به كار بستن آن است .
با اشتياق بدنبال پيدا كردن آن راه رفتم. مسير انتخابيم براي يافتن اين حقيقت، اقتباس از روش دانشمندان علوم طبيعي بود. با اين تفاوت كه آنها به دنبال كشف و درك حقايق علوم طبيعي يعني قوانين حاكم بر پديده هاي آفرينش در جهان پهناور آسمانها و زمين به تحقيق و مشاهده پرداخته اند و من براي كشف حقايق علوم اجتماعي يعني قوانين طبيعي براي تربيت فرد فرد انسانها و ضوابطي كه روابطشان را مسالمت آميز كند، در قرآن جستجو كرده ام . علماي علوم طبيعي با كنكاش در جهان بيكران مايل بوده اند قوانين طبيعيِ حاكم بر موجودات را پيدا نمايند و بدين ترتيب در بسياري از موارد موفق شده اند كه با اكتشافات عديده از نظام جهان آفرينش به نتايج تفحص و تجسس اميدوار شوند و به دنبال آن پيشرفت هاي گرانقدري در اختراعات و تكنولوژي ها نموده ، بسياري از مصائب بشري را كم كنند و فراواني و رفاه مادي به وجود آورند. و من با جستجو در قرآن مايل بوده ام كه فرامين الهي به انسان را به صورت مجموعه اي كه كاربردش رفاه جسمي و آسايش روحي و پيشرفتهاي تكاملي آنها را تأمين نمايد ، پيدا كنم
آنها از طريق تجربيات عملي و آزمون و خطا يافته هاي خودشان را به عنوان حقيقت يا چيزي نزديك به حقيقت قبول مي كرده اند و من هم با مشاهدة نتايج عملي يافته هايم و ملاحظة نتايج كار ُبردشان دراجتماعات مختلف بشري موضوعي را به عنوان حقيقت يا نزديك به حقيقت قبول كرده ام .
جمع يافته هايم را در كتابي تحت عنوان « چه بايد كرد ؟ » در دست انتشار دارم كه ان شاء الله به همين زودي بيرون مي آيد .
« مانيفستي از قرآن» كه در كتاب « چه بايد كرد ؟ » ارائه مي شود، دستور العملي است متخذه از همين كتاب آسماني ، براي زندگي كردن انسان بطور طبيعي. ادعا اين است كه اگر انسان مثل سايرمخلوقات مجبور آفريده شده بود و با غريزه زندگي مي كرد، بايد ارتباطش با همنوعان و رفتار وكردارش مانند ساير موجودات زندة روي زمين با يكديگر مسالمت آميز باشد. و اين رفتار و كردار همان مي بود كه اگر اين دستورات قرآن را اجرا كند. به عبارت ديگر، دستورات الهي مسطور در قرآن، قوانين طبيعيِ زندگي كردن انسان همسنگ غريزه در ساير مخلوقات است. من اين ادعا را با عرضه كردن دلائل منطقيِ قابل بحث و ردكردن ارائه داده ام .
طريقة ارائه شده براي اثبات اينكه چنين دستوراتي واقعاً از طرف خدا و نتيجه اش يافتن بهترين راه زندگي مسالمت آميز انسانهاست، مقايسة وضع گذرانِ اجتماعاتي است كه بي خبر يا با خبر از منبع و مأخذ، چنين دستوراتي را اجرا مي كنند، با وضع گذران زندگي كساني كه اين دستورات را اجرا نمي كنند. اين مقايسه چون طريقي تجربي است، چوب ميزانه اي علمي براي سنجش به ما مي دهد .
دستورات الهي براي ابناء بشر مثل دستوراتي كه براي ساير پديده هاي آفرينش آمده قانونمندي دارد . هركس آن قوانين را رعايت كند به نتيجه مي رسد و اگر نكند نتيجه اي نمي گيرد . در مَثَل همانند دستورات كتاب طباخي است . هركس در هر گوشه اي از دنيا آن دستورات را دقيق تر اجرا كند ، غذاي بهتري نصيبش مي شود . با جلد ترمه گرفتن كتاب طباخي و يا با آب طلا نوشتن جملات آن و با بوسيدن و بالاي سر گذاشتن آن، غذاي خوب بدست كسي نمي رسد . هر جماعتي- صرفنظر از اينكه خود را داراي چه مذهب و چه معتقداتي بداند - هرقدر معروفهاي قرآن را دانسته يا ندانسته ، با ذكر مأخذ ويا بدون ذكر مأخذ، بهتر و دقيقتر اجرا كند، به همان نسبت گشايش و آساني زندگي برايش بيشتر فراهم مي شود . و هرقدر منكرات قرآن را باز هم دانسته يا ندانسته بيشتر اجرا نمايد ، نكبت و ادبار بيشتري در زندگي همين دنيا نصيبش مي گردد. خداوند مي فرمايد :
« و هركس از قرآن من اعراض كند ، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نا بينا محشورش سازيم . گويد : اي پروردگار من ، چرا مرا نابينا محشور كردي و حال آن كه من بينا بودم ؟ گويد: همچنان كه تو آيات ما را فراموش مي كردي ،‌امروز خود فراموش گشته اي » طه (20): 124- 126
اعراض كردن از قرآن يعني به گوشة‌ فراموشي انداختن و دستوراتش را اجرا نكردن . همان كاري كه متأسفانه ما – حتي مسلمانهاي معتقدمان – بدان مبتلا هستيم . و برعكس توده هاي مردم كشورهاي پيشرفته اكثراٌ آن را بدون ذكر مأخذ و يا حتي بدون اطلاع از مأخذ اجرا مي كنند و نتيجتاٌ موفقند و در مواردي هم كه دستورات خدا را اجرا نمي كنند ، مآلاٌ گرفتارند . قانونمندي الهي است كه اگر دستت را به آتش بزني مي سوزد . گبر و مسلمان و يهودي و نصراني و لامذهب هم كه باشي فرق نمي كند ، مي سوزد. كارهاي خوب و بد انسانها چنين است و جز اين نيست و در همين دنيا بازتاب دارد . حساب و كتاب آخرت جداست و در اين مورد بحثي نمي كنيم . بايد يقيناً بدانيم كه هيچ قوم و نژاد و طايفه اي بخاطر صرفاً ادعاي پيرو فلان دين بودن ، نزد خدا بالاتر و يا پائين تر از ديگران نيست. تنها ملاك ارزش و عزت هركس در نزد خدا ، ميزان تقوي و درستكاري اوست . در این مورد خداوند خطاب به تمام ابناء بشر می فرماید :
« ای مردم ! ما شما را از نری و ماده ای بیافریدیم . و شما را جماعت ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید هرآینه گرامی ترین شما نزد خدا ، با تقواترین شماست . خدا دانا و کاردان است » الحجرات (49) : 13
تقوی داشتن یعنی دستورات الهی را محترم شمردن. یعنی معروفهای خدا را که در قرآن آمده است اجرا کردن و از منکرات او دوری نمودن. و نتیجة نهائی این کار ، در همین دنیا موفقیت است و یقیناٌ در آخرت رستگاری .
من در پيدا كردن اين راه طبيعيِ زندگي از قرآن ، خود را مديون زنده ياد مرحوم مهندس بازرگان مي دانم. و اولين سنگ زير بناي اين طرز تفكرم مطالعة كتاب « راه طي شدة » بود .
موضوع ديگري كه از آن مرحوم آموختم كاربُرد دموكراسي بود و فهميدم كه دموكراسي يعني حكومت اكثريت با قرآن سازگار نيست . چگونه به اين نتيجه رسيدم ؟
اگر قبول داريم كه بعد از انقلاب تا كنون وضع جامعه مان ناهنجار و روز بروز بدتر شده ؛ اگر تعداد طلاق ها زيادتر ، دزدي و فحشاء و رشوه خواري و ناامني گسترده تر ، تورم شديدتر و آتية جوانان تاريكتر شده است؛ اگر قبول كنيم كه اكثر اين قبيل ناملايمات اجتماعي ريشه هاي اقتصادي دارند و اگر وضع نابسامان اقتصاد را اساساٌ ناشي از نبودن امينت مالكيت و سرمايه گذاري و نتيجتاٌ فرار سرمايه ها و مغزها از مملكت بدانيم و به همين علت افراد با استعداد و كارآفرينانِ- به هر دليل باقي مانده در كشور - را بجاي اشتغال در مؤسسات توليديِ مفيد و سازنده ،‌ مشغول به كارهاي بورس بازي و دلالي و رانت خواري ببينيم و علت را رديابي كنيم ؛ مي توانيم به وضوح مشاهده نمائيم كه اين نهال نا ميمون با تصويب لايحة‌ قانوني شمارة 6738 مورخ 26/3/1358 دولت موقّت و تصاحب كردن كارخانجات بزرگ مملكت بنام مديريت ،كاشته شد و بعد با تصويب و اجراي قانون « حقاظت » و توسعة صنايع ايران به شمارة 2266/7 مورخ 25/4/1358 و مصادرة كارخانجات و معادن بزرگ متعلق به 51 نفر از كارآفرينان مملكت در شوراي انقلاب – بدون رسيدگي موردي براي رعايت حق - درخت تنومندي گرديد كه ساية سنگينش اجازة رشد و نمو به بخش خصوصي نداد . يعني كه امنيّت سرمايه گذاري كه اولين و مهمترين پيشنياز توسعة كارهاي توليدي در هر جائي از دنيا ست ، مطلقاٌ از بين رفت و نتيجتاٌ مملكت به وضع امروز افتاد.
در همان موقع مرحوم مهندس بازرگان به تصويب آن لايحه شديداٌ مخالفت نمود و با تمام وجود تلاش بسيار كرد كه از انجام چنين كاري كه خواستة جوّ قويِ چپگرائي در مملكت بود ، جلوگيري كند . يكي از همان روزها كه بحث داغ مصادرة كارخانجات در كابينه بود در يكي از اطاق هاي نخست وزيري ،‌ مرحوم بازرگان با چند نفر از وزراء كه اصرار زيادي براي به تصويب رساندن هرچه زودتر آن لايحه داشتند صحبت مي كرد و مثل هميشه با متانت براي آنها استدلال مي نمود كه اين كار نه از نظر اقتصادي صحيح است و نه از نظر شرعي مقبول. ولي در آن جوْ سنگين چپگرائي مملكت چيزي كه گوش شنوا نداشت دلائل منطقي و مباحث شرعي و عقلي بود . خوب بخاطر دارم كه مرحوم بازرگان در حالي كه مستأصل شده بود ، هر دو دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت :
« نكنيد ،‌ نكنيد . اموال مردم را مصادره نكنيد . خدا را خوش نمي آيد »
بلي ،‌ با اين كه قوياٌ و با تمام وجود مخالف اين امر بود ، ولي چون اعتقاد شديدي به دموكراسي و احترام عميقي به رأي اكثريت داشت ،‌ تسليم نتيجة رأي اكثر وزراء شد . اين پيشامد مانند جرقه اي در مغز من كاركرد و نسبت به صحّت دموكراسي كه تا آن موقع برايش احترام زيادي قائل بودم ترديد به وجود آورد و تدريجاٌ دانستم كه در برابر محكمات قرآن ، اجراي رأي اكثريت بي معني و نقض غرض است . يعني كه اگر واقعاٌ قرآن را حقاٌ كلام خدا مي دانيم ، نمي توانيم به نام دموكراسي و رأي اكثريّت حلال هاي خدا را حرام و حرام هاي خدا را حلال نمائيم . اگر چنين كنيم « بما انزل الله» حُكم و عمل نكرده ايم و بدين ترتيب به عبارت آيات : 44 و 45 و 47 سورة مائده ، كافريم ، ظالميم و فاسقيم . و فكر نمي كنم هيچ مؤمني به هيچ قيمتي حاضر باشد كه از نظر الهي كافر ، ظالم و يا فاسق قلمداد شود .
امروز بعد از ربع قرن كه از انجام آن عمل غير الهي يعني مصادره اموال مي گذرد ، اثرات خانه خراب كن آن را در جامعه مان ، با تمام وجود حس مي كنيم و بدين ترتيب با تجربة عيني مي فهميم كه چرا خداوندِ حكيم و عليم قوياٌ از ما خواسته است كه فقط « بما انزل الله» حُكم و عمل كنيم .
به هر تقدير اين فكر كه رأي اكثريت نمي تواند محكمات قرآن را لغو كند ، تدريجاٌ در من قوت گرفت و بعدها آن را ضمن مقاله اي در سمينار « دين و حكومت » كه در انجمن اسلامي مهندسين در تيرماه 1374 در تهران برگزار شده بود ارائه دادم .
بلي صحيح است كه در قرآن « و شاورهم في الامر» و « امرهم شوري بينهم» آمده و سفارش به مشورت شده است . ولي اولاٌ در مورد اجراي خواسته اي از اكثريت كه مغاير « بما انزل الله » است اجازه اي صادر نشده و ثانياٌ در همان آيه اي كه خداوند به پيامبر دستور مشورت كردن را داده است ،‌ تصميم نهائي و قصد به اجرا را با توكّل به خدا ، به عهدة خود پيامبر گذاشته ، نه با رأي و نظر اكثريتِ مورد مشورت قرارگرفتگان. ملاحظه كنيد مي فرمايد :
« به سبب رحمت خداست كه تو به آنها اين چنين خوشخوي و مهربان هستي . اگر تند خو وسخت دل مي بودي از گرد تو پراكنده مي شدند . پس بر آنها ببخشاي و برايشان آمرزش بخو اه و در كارها با ايشان مشورت كن و چون قصدِ انجام كار كردي ، بر خداي توكل كن كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد» آل عمران (3): 159
ثالثاٌ قرآن هيچ جا تعريف و تمجيدي از اكثريت و مقبوليت آن ننكرده ، برعكس بيشتر عبارت « اكثرهم لا يعقلون » را به طور كُلي براي تمام مردم و حتي در يك مورد در سورة حجرات (49) آيه 4 ، اين عبارت را براي مؤمنين به كاربرده است . و در آيه زير صراحتاٌ پيامبر را از پيروي اكثريت روي زمين ( يعني اكثريت بطور عام ) بر حذر داشته است . مي فرمايد:
« و كلام پروردگار تو در راستي و عدالت به حدّ كمال است. هيچ كس نيست كه ياراي دگرگون كردن سخن او را داشته باشد و اوست شنوا و دانا. اگر از اكثريتي كه در زمينند اطاعت كني ، تو را از راه خدا گمراه سازند . زيرا جز از پي گمان نمي روند و جز به دروغ سخن نمي گويند.» انعام(6): 115- 116
در جنگ اُحُد كه معروف است حضرت محمد(ص) رأي اكثريت را كه خلاف رأي خودشان بود پذيرفتند و در قضية تعيين حَكَم براي فيصله دادن جنگ صفيين كه حضرت علي (ع) تصميم را به نظراكثريت گذاشتند ، خوب مي دانيم ك هيچ كدام خوش عاقبت نبودند.
در طول حيات كوتاه خودمان هم عملاٌ ديده ايم كه اكثريت – حتي در جوامع پيشرفته – هميشه و در تمام موارد الزاماٌ راه صحيح را نرفته اند و نمي روند . كما اين كه د رآلمان ، فاشيست ها به رهبريِ هيتلر نرفتند و كمونيست ها در كشورهاي فتح شده شان نرفتند و امروز هم آمريكائيان با پيروي از پرزيدنت بوش نمي روند.
در قرآن، كتابِ وحي شده از طرف خالق عالم ، انجام اموري از زندگي را كه عقل بشر – انفرادي و جمعي –به آساني قادر به پيدا كردن راه حلي نمي باشد و خداوند آنها را خيلي خوب مي داند، به صورت كُتبَ عليكم و تِلكَ حُدود الله و بطور كلي به صورت محكمات آورده كه رأي اكثريت نمي تواند مغاير با آن عملي انجام دهد. و انجام اموري از زندگي انسانها را كه عقل بشري قادر به پيدا كردن راه هاي مناسب ، مي تواند باشد، استفاده از كاربريِ حكمت ( دومين درسي كه پيامبر بعد از كتاب به مسلمانان تعليم داده ) را تعيين نموده . يعني كه لازم است با استفاده از حكمت به مشورت و رأي اكثريت گذاشته شود . ولي در همان موارد هم با رأي و نظر « اولي الامر» منتخبِ مردم كه رأساٌ مسؤل و جوابگوي امور مربوطه است ، مي تواند « وتو» گردد. همان گونه كه پيامبر به دستور خداوند با مردم مشورت مي كرد ، ولي خودش راه صحيح انتخابي را با توكل به خدا ، عمل مي نمود .3: 159 و همان طور كه امروز رئيس جمهور آمريكا مي تواند رأي كنگره شان يعني رأي اكثريت را « وتو » كند .
اين ها بودند قسمتي از آنچه من از زنده ياد مهندس بازرگان مستقيم و غير مستقيم آموختم و در اين جا اذعان مي كنم كه امروز ، بعد از نيم قرن كه از چاپ كتاب « راه طي شده » مي گذرد ، هنوز موضوعات مندرج در آن تازگي دارد . ملاحظه و مشاهدة‌ وضع فكري جوانان امروز ايران كه متأسفانه اكثراٌ به تمام معتقدات اجدادي شان پشت پا زده اند ، مرا به اين فكر راهبر شده است كه به مسؤلين بنياد بازرگان پيشنهاد كنم اين كتاب را به تعداد زيادي تجديد چاپ كنند و با قيمت ارزان در اختيار جوانان قرار دهند . واقعاٌ معتقدم كه امروز هم – شايد بيشتر از آن موقع – در دسترس قرار دادن مطالب كتاب « راه طي شده » لازم ، معني دار و مفيد به فايده است .
و من الله التوفيق


No comments: